اوضاع مهاجرین افغانی و خدایی که در همین نزدیکی ست...
مهاجر غربت.(اجتماعی.فرهنگی.علمی
این وبلاگ سعی بر این دارد که تمامی اطلاعات اجتماعی.فرهنگی. وعلمی روز را ارائه دهد

تاريخچه مهاجرت افغانها

مهاجرت افغانها به خارج از کشور بيشتر متاثر از اوضاع سياسي افغانستان بوده است. هنوز تحقيقات علمي دقيق صورت نگرفته است که اولين بار افغانها کي و برای چه به خارج از کشورشان مهاجرت کردند، التبه بعضي از مورخين اولين مهاجرين افغانی را گروه کوچکي از افغانها به استرليا گفته اند که گويا بدلايل غير سياسي به آنجا مهاجرت کردند و گفته مي شود که هنوز نسل آنها در استرليا باقي اند. اما اولين مهاجرين سياسي کشور ما را مهاجرت هزاره ها پس از کشتار بيرحمانه توسط امير عبد الرحمان خان در آغاز دهه 1890 عيسوی تشکيل مي دهد که بنا بر کتاب سراج التواريخ %62 جمعيت هزاره ها از بين برده شد و همچنين به اجبار از مناطق زندگي شان کوشانده شدند و بسياری شان به خارج از کشور فرار نمودند. در اين جنگ که مي توان آنرا نسل کشي گفت، دهها هزار هزاره به هندوستان، ايران و آسيای مرکزی مجبور به مهاجرت شدند که خاوريهای مشهد و هزاره های کويته از نسل همين مهاجران‌اند.

پس از نسل کشي هزاره ها و مهاجرت شان به خارج از کشور، گسترده ترين مهاجرت افغانها به خارج از کشور در قرن بيست با اشغال افغانستان توسط قوای اتحاد جماهير شوروی سابق در سال 1978 عيسوی شروع شد که تا هنوز هم ادامه دارد. دليل مهاجرت افغانها در سه دهه ای اخير مداخلات مستقيم و غير مستقيم کشورهای خارجي در امور داخلي افغانستان بوده است که بر اثر اين مداخلات و جنگهای پي در پي، افغانستان تبديل به خاکستر آتش سياستهای بلوک شرق و غرب شد. افغانها در طي اين سه دهه جنگ و کشتار به کشورهای زيادی مهاجرت کرده اند. کشورهايي که مردم ما به آنها مهاجرت کرده اند بنحوی از انحا در امور افغانستان دخالت داشته اند و آنها مسبب بد بختي و آوارگي ملت مظلوم و شريف افغانستان شده اند. اکثر افغانها به پاکستان و ايران و ممالک اتحاد شوروی سابق و کشورهای غربي مهاجرت کرده اند که بيشتر دولتهای اين کشورها دست شان تا بيخ در ويراني و تباهي کشور ما دخيل بوده اند، لذا کشورهايي که در امور سياسي و نظامي و اقتصادی افغانستان در اين سه دهه سهم داشته اند و باعث آوارگي مردم ما شده اند، بايد تحمل مهاجرت اين ملت مظلوم و مصيبت ديده را نيز داشته باشند و با آنها بر اساس قوانين پناهندگي و اعلاميه جهاني حقوق بشر بر خورد شايسته و انساني کنند. متاسفانه تاکنون حقوق اساسي مهاجرين افغانستان در خارج از کشور نقض گرديده است. در زمان حاکميت رژيم طرفدار اتحاد جماهيری شوری سابق، يکي از انگيزه های مهم مهاجرت مردم ما، مخالفت با دولت حاکم و اشغال افغانستان توسط قوای شوروی بود. لذا دولت افغانستان نمي توانست و يا نمي خواست از حقوق مهاجران افغانی در خارج از کشور حمايت کند و همچنين گروههای مجاهدين که مخالف دولت بودند و از ميان مهاجرين تشکيل يافته بودند، بدليل وابستگي شان به کشورهای مقيم، نمي توانستند از حقوق مهاجرين دفاع کنند. لذا مهاجرين مظلوم ما در خارج از کشور که اغلب در ايران و پاکستان بسر مي بردند حقوق انساني شان نقض مي گرديد و با آنها رفتار غير اسلامي و انساني صورت مي گرفت.

دليل نقض حقوق مهاجرين ما نداشتن دولت دلسوز در افغانستان بود، حالا که به انتخاب مردم و حمايت جامعه جهاني افغانستان دارای دولت ملي و دموکراتيک است، ميليونها مهاجر ما توقع دارند تا دولت افغانستان از حقوق اتباع خود در خارج از کشور حمايت و دفاع کند. اين انتظار، مطابق به ماده سي و نهم قانون اساسي افغانستان و نيز بر اساس حقوق و وجايب ملت و دولت مي باشد.

سياست دولت در عودت آبرومندانه ای مهاجرين

مي توان گفت افغانستان تا کنون بيشترين رقم مهاجر را در بين کشورهای جهان داشته است. از مجموع 22 ميليون مهاجر جهان، در حدود چهار تا پنج ميليون نفر را مهاجرين افغانستان تشکيل ميدهند. رسيدگي به امور مهاجرين و ايجاد زمينه های عودت داوطلبانه ی مهاجرين از وظايف و کارهای اساسي و مهم دولت افغانستان و جامعه ی بين المللي مي باشد. عودت مهاجرين بايد بر اساس منافع ملي افغانستان و با در نظر داشت توانائيها و امکانات دولت افغانستان و اوضاع کشور باشد تا مهاجران ستمديده ای ما آبرومندانه بطور داوطلبانه به کشور شان عودت کنند. با توجه به اين مسايل، سياست دولت افغانستان و جامعه ی بين المللي در رابطه با مهاجرين افغانستان و بازگشت آنها، چگونه و بر چه معيارهای بوده است؟ آيا سياست دولت در امور مهاجرين تا کنون درست و سنجيده بوده است؟ آيا دولت توانايي ارائه خدمات لازم را به مهاجريني که به وطن بازگشته اند داشته است؟ آيا قرارداد های دولت افغانستان با دولتهای ميزبان برای بازگشت مهاجرين افغان به کشور شان بر اساس منافع ملي و خواست ميليونها مهاجر افغان بوده است؟ بر خورد کشورهايي که برای عودت به اصطلاح داوطلبانه مهاجرين با دولت افغانستان قرار داد امضا کرده اند، با مهاجرين ما چگونه بوده است؟ آيا واقعا عودت مهاجرين ما داوطلبانه بوده است؟ نگاه شود به وضعيت مهاجرين افغان در ايران که دولت آنکشور چگونه اين قرار داد را که عنوان بازگشت داوطلبانه را با خود يدک مي کند در انظار دپيلماتهای افغانستان در ايران و کارمندان سازمان ملل، اجرا کرده است؟ نگاه شود به اوضاع مهاجرين افغان در اروپا که کشورهای اروپايي ادعا دارند که اساس تمام امور کارها و تصاميم شان را احترام به ارزشهای انساني و اعلاميه جهاني حقوق بشر تشکيل مي دهد و چگونه اين اروپائيان متمدن با افغانهای مهاجر بر خورد مي کنند. ما دردهای خويش را به کي بگوييم و از کي انتظار کمک و دفاع از حقوق خويش را داشته باشيم؟ ماده سي و نهم قانون اساسي افغانستان مي گويد: " دولت افغانستان از حقوق اتباع خود در خارج حمايت مي کند." چگونه دولت ما از حقوق اتباع خود حمايت کرده است!؟

وضعيت مهاجرين افغان در اروپا

قبل از آغاز اين بحث، بايد بگويم که مهاجرين افغانی در اروپا محصول تحولات چهار دوره ی سياسي در افغانستان اند، دوره ی اشغال افغانستان توسط قوای شوروی سابق و حکومت حزب دموکراتيک خلق، دوره ی مجاهدين، دوره ی طالبان و دوره ی حکومت حاضر.

پس از وقايع تروريستي 11 سپتمبر و بمگذاريها در انگلستان و اسپانيا که گفته مي شود عوامل آنها بنيادگرايان اسلامي بوده اند،همچنين تشديد جنگها در عراق، افغانستان و سوماليا توسط تندروان اسلامي و شبکه ی القاعده؛ سياست پناهندگي اتحاديه اروپا در برابر کل مسلمانان و بخصوص سه مليت افغانی، عراقي و سوماليايي تغيير کرد و مسايل امنيتي تاثير زيادی بر روی سياست پناهندگي اين کشورها گذاشته است. هراس اروپا از مسلمانان و مخصوصا بنيادگرايان اسلامي هر روز گسترده تر و آشکارتر مي شود. شايد يکي از دلايل اصلي تاخير و بهانه جويي در پذيرش کشور ترکيه به اتحاديه اروپا نيز همين موضوع باشد. از طرف ديگر نقش کليسا در سياست اتحاديه اروپا در مورد مسلمانان برجسته تر مي شود. نا گفته نبايد گذاشت که کليسای کاتوليک در برخي از کشورهای بزرگ اتحاديه اروپا که تقريبا سياست کلي اتحاديه اروپا را تعيين مي کنند قابل توجه است.

چرا اروپا مهاجر مي پذيرد؟

پس از تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر در سال 1948 که در ماده چهارده آن به حق پناهندگي اشاره شده است و اساس سياست پناهندگي را اين اعلاميه تشکيل مي دهد، در سال 1951 قرار داد بين المللي به امضا رسيد که بنام " کنوانسيون 1951 جنيف" مشهور است. مطابق به اين معاهده کشورهايي که با سازمان ملل متحد قرار داد پذيرش مهاجر را مي بندند موظف اند تا کساني را که در اين معاهده پناهنده تعريف شده است بحيث مهاجر بپذيرند. بر اساس اين کنوانسيون پناهنده کسي است که بدلايل سياسي، نژادی و مذهبي در کشورش امنيت جاني نداشته باشد و بازگشت آنها به کشورشان خطر شکنجه و زندان را در پي داشته باشد. بعدها تعديلات جزئي در اين قانون بوجود آمد و مقاوله ها و صورتجلساتي به آن اضافه شد و اما اين سه اصل پذيرش پناهندگي همچنان پا برجاست و هنوز هم کشورهای جهان بر اساس اين معاهده پناهنده مي پذيرند. کساني که بدلايل اقتصادی و اجتماعي اقدام به مهاجرت مي کنند، قانونا شامل پناهندگي نمي شوند، ولي بعضي کشورها بر اساس ملاحظات بشر دوستانه و احترام به حقوق بشر و با توجه به نيازمندی کشورشان به نيروی کار،مهاجرين اقتصادی و اجتماعي را نيز مي پذيرند. اينها زير بنای حقوقي مهاجرت را تشکيل مي دهند؛ اما در حقيقت، سياست پناهندگي هر کشور را منافع ملي آنکشور تعيين مي کند. پذيرش پناهنده بخصوص نسل جوان بنفع اروپا است. زيرا در جنگ جهاني دوم که حدود 55 ميليون انسان متاسفانه در جنگها کشته شدند، بيشتر شان اروپايي بودند. پس از جنگ، اروپا نياز به بازسازی داشت و بعضي از کشورهای اروپايي نيروی کار مهاجر را از کشورهای جهان سوم آوردند که نمونه آن ترکان در آلمان و الجزائيريها در فرانسه اند. پس از جنگ، ممالک اروپايي کوشيدند که خانواده ها نوزادان بيشتری بدنيا بياورند تا کمبود نيروی انساني از دست رفته شان را جبران کنند. مطابق به تحقيقات اجتماعي، کشورهايي که سياست تولد بيشتر نوزاد را بطور مقطعي و موقت به اجرا در آوردند، آنها در آينده ی نزديک شديدا با کمبود نيروی کار مواجه اند، زيرا نوزادان تولد يافته پس از جنگ جهاني دوم بخشي از قوای کار جامعه ی اروپا را تشکيل مي دهند که رو به تقاعد و بازنشستگي گام مي نهند و با توجه به اينکه ميزان مرگ و مير دراکثر کشورهای اروپايي بيشتر از تولد طفل مي باشد، لذا بالانس جمعيت رو به نزول است و کمبود اين نيرو تنها از راه پذيرش مهاجر و آوردن نيروی کار امکان پذير مي باشد. به اين خاطر محققين علوم اجتماعي مي دانند که اروپا اصولا به مهاجر ضرورت داشته و مهاجر به نفع جامعه ی اروپا است.

پناهنده يا پناهجو

اين دو کلمه شايد برای اکثر ما افغانها زياد آشنا نباشند. پناهنده کسي است که بنا بر تعريف معاهده ی 1951جنيف بحيث پناهنده سياسي پذيرفته شود. اين نوع پناهنده ها از دو طريق پذيرفته مي شوند.

راه اول:

اول پناهنده ی سهميه ای که هر کشور مطابق قرار دادش با سازمان ملل از طريق کميساريای عالي پناهندگي ملل متحد مي پذيرند. اينها اگر سياسي باشند يا نباشند وقتي از طرف سازمان ملل معرفي شدند امتياز سياسي را دارند. ليست اين پناهندگان پس از قبولي از سوی سازمان ملل متحد، به کشورهای مختلف داده مي شود و نمايندگان کشورهای مهاجر پذير برای ديدن مهاجرين با آنها مصاحبه مي کنند و بعد از آن پذيرش صورت مي گيرد. يعني اينکه آنها مطابق به معيارها و منافع خودشان در چهار چوب قرار داد با سازمان ملل متحد بصورت خوش کرده و گلچين مهاجر مي گيرند که هم قرارداد شان را با سازمان ملل متحد عملي بسازند و هم خواستهای خودشان را در انتخاب مهاجر بر آورده کنند. پس از حملات 11 سپتمبر و وحشت کشورهای غربي از تروريزم، در تيم چند نفری نمايندگان کشورهای غربي برای انتخاب مهاجر، يک نفر پوليس امنيتي ضد تروريسم اين کشورها نيز احتمالا شامل مي باشد که نظر او در انتخاب مهاجر بسيار تآثير دارد، اين را من زماني که با وزير کار فنلند که بخاطر پذيرش مهاجرين افغانی ملاقات کردم متوجه شدم. کشور فنلند تا آخر سال ميلادی 2007 رياست شش ماهه ی اتحاديه اروپا را برعهده داشت و وزارت کار مسئوليت پذيرش پناهندگان سهميه ای را برعهده دارد. خانم تاريا فلاتوف که وزير کار فنلند از حزب سوسيال دموکرات مي باشد و طرفدار مهاجرين است، از برخورد وزارت امور داخله کشورش ناراض بود و يک مشاور عاليرتبه آن وزارت که خودش در جمع هيئت فنلندی برای پذيرش مهاجر بود با اشاره به ترکيب اعضای تيم پذيرش، نارضايتي اش را از حضور مامور امنيتي در تيم اظهار داشت.

راه دوم:

راه دوم داخل شدن قبل از پذيرش است. اين گروه پناهجوياني است که بطور غير قانوني اغلب با استفاده از قاچاقبر و مصرف پولهای گزاف وارد کشورهای پناهنده پذير مي شوند و در خواست پناهندگي مي دهند. آنها پس از مصاحبه های متعدد سر نوشت شان معلوم مي شود که پذيرفته مي شوند يا نه، اگر پذيرفته شوند، با چه امتياز و درجه ی. بنا بر آمار و تحقيقات انجام شده حدود پنج درصد از پناهجوياني که ابتدا داخل يک کشور شده و در خواست پناهندگي داده اند، موفق به کسب پناهندگي سياسي شده اند. اخذ پناهندگي سياسي نياز به کيس و در خواستيه قوی و آگاهي از قوانين پناهندگي دارد. چنانچه از امتياز پناهندگي سياسي بر خورد دار نشوند بنا به بدلايل امنيتي و يا ملاحظات حقوق بشری قبول مي شوند که بيشتر افغانها از اين نوع امتياز پناهندگي بر خوردار اند.

تحقيقات اجتماعي نشان مي دهند که بيشتر از نصف پناهجوياني که بطور غير قانوني وارد کشورهای اروپايي مي شوند از کشوری به کشور ديگر سر گردانند و اغلب شان با معاهده ای بنام "دوبلين" بر مي خورند و مانند يک توپ فوتبال از يک کشور به کشور ديگر خواسته و يا نا خواسته شوت مي شوند و سالها بي سر نوشت در ممالک مختلف مي گردند که متاسفانه بيشتر افغانها نيز شامل اين گروه مي شوند. اين تيپ از مهاجرين اکثر شان در کشورهای مختلف اثر انگشت دارند و مجبورند بخاطر قبولي، بخت شان را بيازمايند و به هرکشوريکه داخل مي شوند، نام و سن و مسير راه خود را حقيقي ندهند. لذا يک نفر از خود چهره ی دارای هويتهای مختلف ارائه مي کند که اين خود بهانه ای به مسئولان امنيتي کشورهای اروپايي مي دهد. در سالهای اخير کشورهای اروپايي کوشيده اند تا در امور مهاجرين سياست و همکاری نزديک داشته باشند. لذا پوليس هر کشوری اروپايي براحتي مي توانند از طريق اثر انگشت و عکس معلومات لازم را در مورد پناهجويان سرگردان بيابند و موفق شوند مسير راهها و اقامتگاهها و مشخصات پناهچويان را بدست آورند. پناهجوياني که در چندين کشور بخاطر قبولي شان مشخصات خود را متفاوت داده اند و هيچ سندی هويتي قانوني نيز همراه ندارند و يا در تهيه آن مشکل دارند، سئوال مهمي را برای مامورين امنيتي کشورهای پناهنده پذير خلق مي کند که شخص پناهنده واقعا کي است و هويت حقيقي او چيست؟ اين يکي از دلايل سختگيری در پذيرش اين نوع پناهنده ها بوده است که نتوانسته اند هويتي را که ادعا داشته اند ثابت کنند و از طرف ديگر در اين شرايط که کشورهای غربي سخت از شبکه ی القاعده و بنيادگرايان اسلامي وحشت دارند، روی اين پناهجويان چند هويتي و فاقد مدرک به ديده ای مشکوک مي بينند، که در بين شان تعداد زيادی از افغانها نيز مي باشند.

از طرف ديگر مطابق به معاهده ی دوبلين، هر پناهجو وقتي به قلمروی يکي از کشورهايي که اين قرارداد را امضا کرده است، وارد شود، ابتدا او بايد از آنکشور تقاضای پناهندگي کند و در آنجا بماند. لذا اگر کسي از يونان به ايتاليا بيايد و در خواست پناهندگي کند، چنانچه ايتاليا بفهمد که او از يونان آمده، او را مطابق به قرارداد دوبلين پس به يونان اخراج مي کند، که البته پيش از اخراج با مسئولين مربوطه در يونان هماهنگي لازم انجام مي گيرد. نگارنده مهاجرين زيادی را مشاهده کردم که از يونان يعني جنوب اروپا تا کشور فنلند که در شمال اروپا قرار دارد، رسيده اند و ساليان درازی را سرگردان از کشوری به کشور ديگر گذرانده اند و واقعا دلم برای شان مي سوزد که چنين قرباني ندانم کاری خودشان و سياست پناهندگي اروپاييان شده اند. دليل اين نا بساماني و مشکلات دو چيز است، اول اينکه پناهجويان اکثرا" از اصول و قوانين پناهندگي بي خبرند و تقاضای آنها با قوانين پناهندگي مطابقت نمي کنند و يا از معاهدات چون معاهده ی دوبلين اطلاع ندارند. دوم اينکه سياست پذيرش پناهندگي اروپا تغيير کرده و دشوارتراز گذشته شده است. مثلا در بعضي کشورها افغانها را بهيچوجه قبول نمي کنند در حاليکه در بين افغانها بدون شک کساني اند که تقاضايشان شامل پناهندگي سياسي مي شوند، يک موضوع ديگر را نيز نبايد ناديده گرفت و آن اينکه پوليس کشورهای اروپايي بطور درست به معاهدات عقد شده احترام ندارند، مثلا، پناهجويان مي گويند که پوليس يونان و يا آلمان اثر انگشت آنها را گرفته و بدون گرفتن درخواست پناهندگي شان آنها را در سرک (خيابان) رها کرده اند و گفته اند که شما در اينجا هيچ شانس قبولي نداريد، برود به کشور ديگر که اين خود خلاف اصول پناهندگي سازمان ملل و خلاف معاهده ای دوبلين مي باشد و پوليس خود زمينه ی سرگرداني مهاجرين را آگاهانه مهيا مي سازد که در حقيقت نقض حقوق بين الملل و حقوق بشر است.

يک موضوع مهم ديگر تغييرات پيش آمده در اصل معني و مفهوم پناهندگي است. کنوانسيون 1951جنيف پس از جنگ جهاني دوم بوجود آمد که جهان تازه از جنگ جهاني دوم آرام شده بود و در آن زمان پناهنده از افريقا و آسيا و امريکای لاتين در اروپا وجود نداشت. حالا اگر پناهنده ها را بطور عموم نگوييم با قاطعيت مي توان گفت که اکثريت پناهندگان از افريقا و آسيا و امريکای لاتين اند. در اين قاره ها دموکراسي بندرت وجود دارد و ديکتاتوران و حکام خود کامه تا مي توانند جنايت مي کنند و انسان مي کشند و وقتي که سقوط کردند به کشورهای غربي فرار کرده و در خواست پناهندگي سياسي مي دهند و فوری از حق پناهندگي سياسي بر خور دار مي شوند، چونکه در حکومت مقام بالای را داشته و سياستمدار و جنرال و پوليس بوده است. هيچ سئوال نمي شود که چگونه انسان بوده و چرا مهاجرت کرده است. از همين کشورها وقتي که قربانيان واقعي اين ديکتاتوران يعني کساني بر آنها ظلم شده و هستي و دارايي شان را از دست داده و نيمه جان خود را به کشورهای غربي مي رسانند و تقاضای پناهندگي پناهندگي مي کنند بحيث پناهنده پذيرفته نمي شوند، زيرا متقاضي يک شهروند عادي بوده و پست جنرالي و وزيری را نداشته است و با اينکه گردباد سياسي اورا آواره کرده ولي چون پست بالا در حکومت نداشته سياسي گفته نمي شود. اين قانون قابل اصلاح است و بايد مطابق به زمان و شرايط پيش آمده و حقايق موجود تغيير کند و حق مظلوم را به ظالم ندهند.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط ذبیح الله جعفری

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: